پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

هنرنمایی

یه روزگارانی بعد از ظهرها اگر پریناز نمی خوابید منم نمی خوابیدم یعنی اصلا خوابم نمی برد از نگرانی اینکه مبادا اتفاقی پیش بیاد.ولی چند وقته مدلم عوض شده و اینقدر بعد از ظهرها خسته ام که بیهوش میشم.چون پریناز هم کلی طول می کشه که بازی کنه و کارتون ببینه و بعد خودش بگیره بخوابه.خلاصه تقریبا در 90 درصد موارد وقتی بیدار میشم با یه شاهکار جدید روبرو میشم.از قاطی کردن 20 قلم مواد غذایی تو آشپزخونه تا ریخت و پاش اساسی و ...دیگه آخرین هنرنماییش چند روز پیش بود که تا چشمامو باز کردم دیدم شلوارشو که نو بود آورده با دو تا پاچه تو دستش و با اعتماد به نفس کامل میگه:آخه من دوست داشتم شلوارک داشته باشم.الهی بمیرم بچم شلوارک نداشته تا حالا عقده ای شده!! هی...
31 تير 1393

صبر..صبر...صبر

هفته پیش که مشهد بودیم چندین بار تو حرم زیارت امین الله خونده شد.شاید هیچ وقت به اندازه این دفعه به مفهومش دقت نکرده بودم.شاید آدم باید تو زندگی تو موقعیت هایی قرار بگیره که بعدش بهتر بتونه با اصولی که خدا می پسنده ارتباط برقرار کنه.اونجایی که میگه:اللهم فاجعل نفسی راضیه بقدرک....تا جایی می رسه که میگه :صابره علی نزول بلاءک....اونقدر به این جمله احتیاج داشتم که الان شده ورد زبونم و هرلحظه با خودم میگم:الهی صبر بده در بلاهای روزگار.روی صفحه موبایلم قفلشو که باز میکنم این نوشته رو میبینم و حس می کنم داره رو صفحه دلم میشینه.یادم باشه تو زندگی خیلی اتفاقات و خیلی آدم ها فقط سر راهم گذاشته شده که امتحان بشم.خیلی فتنه ها در کمین زندگی ان که باید...
29 تير 1393

شب قدر

تو شب های قدر ، شب بیست و سوم رو خیلی دوست دارم.هرکی دلش لرزید واسم دعا کنه.دعا کنیم عاقبت به خیر بشیم وگرنه که دو روزه دنیا به چشم بر هم زدنی میگذره.... ...
29 تير 1393

مشهدی دختر!

یه چند روز زیارت و حس و حال خوب آدمو شارژ میکنه و سرشار از انرژی مثبت تا دوباره برگرده به زندگی عادی...فقط کاشکی آدم تلاش کنه زندگی رو میدون جنگ یا مسابقه با دیگران ندونه و هدفش از هر قدمش تو زندگی کسب رضایت خدا باشه...مثل همیشه ما بودیم و پریناز...پریناز بود و ما!! یه دختر کوچولوی عاشق هتل که از دید اون یکی از جذاب ترین مکان های روی زمین هتله!! زیارت هایی که گاهی با باباش می رفت و خیلی وقتا اصرار داشت با من باشه چون من خیلی بهتر مکان یابی می کردم واسه پیدا کردن دوست براش!یعنی فقط می گفت من دوست می خوام.دیگه گاهی تو یه زیارت 1 ساعته 3 بار جامو عوض می کردم تا یه دوست مناسب براش پیدا کنم و امان از بچه هایی که برعکس این بچه، دوست گریزن و پایه...
25 تير 1393

سکوت

هیچ کاری به اندازه سکوت کردن در برابر کار بد در مورد پریناز جواب نمیده.الان سر اینکه فیلمی که دلش میخواست تو گوشیم نبود عصبانی شد و گوشیمو پرت کرد.بدون هیچ عکس العملی مشغول مطالعه شدم و فقط قیافمو غمگین نشون دادم.از اتاق رفت بیرون.5دقیقه بعد برگشت با لبخندی به پهنای این بناگوش تا اون بناگوش!گفت من رفتم فکر کردم.گفتم به چی فکر کردی؟گفت فکر کردم که من نباید کار بد بکنم و تو رو اذیت کنم! ...
12 تير 1393

این دنیای مجازی...

امکانات ورود به دنیای مجازی خیلی زود تو خونه ما برقرار شد و شاید این بزرگترین دلیل وابستگی زیاد من به این دنیا باشه.اما سعی کردم حتی اگر گاهی برای سرگرمی هم از این دنیا استفاده می کنم باز هم در کنارش چیزی واسه یادگرفتن و تجربه  برام داشته باشه.تو این دنیای مجازی دوستای زیادی پیدا کردم.دوستایی که هرچند نمیشناسیشون و ندیدیشون ولی خیلی بیشتر از دوستان و نزدیکانت برات مفیدن.این دوست ها باهات رابطه ای ندارن که بخوان تو زندگیت سرک بکشن یا بشینن و رفتارهاتو تحلیل کنن و وسواس های بیمارگونه فکری شون رو بهت منتقل کنن.حتی اگرم بینشون نخاله ای پیدا بشه بدون آزردن روح لطیفت میتونی از لیست دوستات حذفشون کنی و به زندگیت با آرامش بیشتر ادامه بدی.خدا ...
11 تير 1393

آموزه های دینی

حقیقتا یکی از اصلی ترین دغدغه هام برای بزرگ کردن پریناز بعد آموزش دینی بوده.شاید یکی از مباحثی باشه که اونقدر توش ابهام وجود داره که خیلیا در نهایت به این نتیجه می رسند که دین دار بودن یه چیز ذاتیه و نه اکتسابی . هنوز اونقدر مسیر طولانی در پیش دارم که نمیتونم قضاوت کنم ولی احساس میکنم هر دو بعد ذاتی و اکتسابی بودن در این مورد دخیله.هرچند عواملی مثل دوران بارداری و یا حتی قبلش هم اونقدر روی شخصیت و خلق و خوی آدمها موثره که شاید اون چیزی که به ذات ارتباطش میدن اثر رفتارهای دوران پیش از حضور بچه تو دنیا باشه.تنها چیزی که بهش معتقدم اینه که یقینا بزرگترین کارگاه شکل گیری بعد دینی بچه خانوادس.از همون دوران پیش از حضور پریناز ، من و هادی سعی می ...
10 تير 1393

وای وای وای دندونم

یادم نمیاد تا حالا اینقدر طولانی مدت درد کشیده باشم.الان 3 هفتس درگیر دندون دردم و فعلا درمانها دردمو ساکت نکرده.دیگه رمقی برام نمونده.به حق روز اول ماه مبارک خدایا خوبم کن.... ...
8 تير 1393

اولین تجربه کلاس درس!

امروز کلاس زبان داشتم و طبق معمول 5شنبه ها درگیر بودم برای سپردن پریناز به بزرگترا.ولی متاسفانه نشد که مامان بزرگاش نگهش دارن و خلاصه مستاصل بودم که چیکار کنم.تصمیم گرفتم ساعت اول کلاس رو ببرمش و بعد باباش بیاد دنبالش.چقدرم بچم خوشحال بود که میخواد بره کلاس زبان!با کلی ذوق و شوق آماده شد.مثل من یه پوشه برداشت و دفتر نقاشی و مداد و کتاب داستان توش گذاشت و راه افتادیم.از سیستم کلاس خوشش اومده بود و خیلی مودب نشسته بود.اول با نقاشی مشغول شد بعد با خوراکی.بعد با کشوندن من به دستشویی اونم دومنظوره!بعدم دیگه داشت حوصلش سر میرفت که خودش وسایلشو برد ته کلاس و با خودش حرف میزد و کیف میکرد.زنگ تفریح که شد گفتم بریم بابا میاد دنبالت.ولی گفت من میخوام...
5 تير 1393